از لطف چو در نظر نمی آیی
از پرده چرا بدر نمیائی
در مدرک عقل و حس نمیگنجی
در گوشهٔ مختصر نمیـٰائی
جانم بر لب ز انتظار آمد
تسلیم کنم اگر نمیـٰائی
پر شد همه بام و بر ز غوغایت
با آنکه به بام در نمیـٰائی
هنگام تلافی دل افکاران
با عشوهٔ خویش بر نمیـٰائی
ما بر در هجر جان دهیم و تو
با ما ز در دگر نمیـٰائی
ای گریه بلات چیست کز چشمم
بی لخت جگر بدر نمیـٰائی
کیفیت زندگی نمیفهمی
تا با غم عشق بر نمیـٰائی
تا یک سر موی از تو میماند
با یک سر موی بر نمیـٰائی
گفتی که نمانده پای رفتارم
ای مرد چرا به سر نمیـٰائی
هرگز نروی که باز در چشمم
خوشتر ز دم دگر نمیـٰائی
عمرت شد و توشهای نمیبندی
گویا تو بدین سفر نمیـٰائی
دیگر بسر رضی نمیاید
ای عمر چرا بسر نمیٰـائی
رضیالدین آرتیمانی
میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است . وی در سال ۹۷۸ قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان بدنیا آمد.در ایام جوانی به همدان رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و از شاگردان میر مرشد بروجردی گردید. رضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس که معاصر وی بود قرار گرفت و در جمع منشیان میرزایان شاه درآمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان صفوی شد.
از لطف چو در نظر نمیائی از جمله غزل های زیبای این شاعر ایران است.