رخسار تو بی نقاب دیدن
یک شب نتوان به خواب دیدن
رویی که حجاب آفتاب است
کی شاید بی حجاب دیدن
در دیده ی ما خیال رویت
چون مه بتوان در آب دیدن
در روی تو چشم خیره گردد
نتوان رخ آفتاب دیدن
چشم تو خراب کرده دل را
تا چند توان عتاب دیدن
آخر بتوان بعین رحمت
یکبار بدین خراب دیدن
باریک دقیقه ای ست اینجا
در موی تو پیچ و تاب دیدن
غزل رخسار تو بی نقاب دیدن از محمد بن حسامالدین حسن بن شمسالدین محمد خوسفی.
ابنِ حسام در سال ۷۸۲ یا ۷۸۳ هجری در روستای خوسف در منطقه قُهستان به دنیا آمد.