تو را که درد نباشد به درد من نرسی
به اشک سرخ و به رخسار زرد من نرسی
تو گرم و سرد جهان چون ندیده ای چه عجب
اگر به سوز دل و آه سرد من نرسی
ز گرد چهره ی من آستین دریغ مدار
کز آستانه چو رفتم به گرد من نرسی
بخورد خاک درت روی خاک خورده من
چرا به غور رخ خاک خورد من نرسی
خبر نداری از اندوه و درد ابن حسام
به درد من نرسی تا به درد من نرسی
غزل تو را که درد نباشد به درد من نرسی از محمد بن حسامالدین حسن بن شمسالدین محمد خوسفی.
ابنِ حسام در سال ۷۸۲ یا ۷۸۳ هجری در روستای خوسف در منطقه قُهستان به دنیا آمد.