تیرداد نیوز

کد خبر: ۵۰۸
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۸ - 14:03 - 15 July 2019

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید

غزل نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید غزل شماره 237 حافظ به همراه تعبیر و معنی غزل نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید از حافظ بزرگترین غزل سرای ایران.

غزل شماره 237

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید

فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش

که آب زندگیم در نظر نمی‌آید

قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم

درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید

مگر به روی دلارای یار ما ور نی

به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید

مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید

وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید

ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا

ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر

ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید

در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز

بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس

کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید

مطالب پیشنهادی
ارسال نظر
علمی، فناوری و اقتصاد دانش بنیان
رئیس جمهور مردمی و انقلابی ایران به جمع شهیدان پیوست

رئیس جمهور مردمی و انقلابی ایران به جمع شهیدان پیوست

پیام تسلیت معاون علمی رئیس جمهور در پی شهادت دکتر رئیسی و همراهان

پیام تسلیت معاون علمی رئیس جمهور در پی شهادت دکتر رئیسی و همراهان

پیام تسلیت رئیس سازمان توسعه همکاری های علمی و فناورانه بین المللی

پیام تسلیت رئیس سازمان توسعه همکاری های علمی و فناورانه بین المللی

دهقانی را مامور تدوین طرح حمایتی از فعالان فضای مجازی کرد

دهقانی را مامور تدوین طرح حمایتی از فعالان فضای مجازی کرد

به یک تصویر کوچک از پزشکی شخصی شده در نظام سلامت بسنده کرده ایم

به یک تصویر کوچک از پزشکی شخصی شده در نظام سلامت بسنده کرده ایم

کوچه باغ فرهنگ و تاریخ